Wednesday, February 27, 2008

نا مشروع


دو، سه باری که بندازی برات عادی میشه
.اصلا انگار یه جورایی دل نداری

این را زنی بلند قد می گفت، که انتهای راهروی بیمارستان

.کنارش ایستاده بود

.دستش زیر دلش بود و اشک در چشمانش

،نه از درد جراحی، دردش کودکِ سه ماه اش بود

.که دیگر هرگز بازنمی گشت