Saturday, April 10, 2010

باهار

.این طرف شب است
خستگی بهار خودش را روی بستر آسمان ولو کرده و تنبلی می کند. با اینکه سوز می آید
.شب است و چشمهایم هوای خواب دارند و دلم هوای بیداری
با دوستی نسبتا قدیمی و به حقیقت عزیز صحتب کردم؛ فاصله ها را این روزها تکنولوژی جایگزین است
مرا باز یاد خودم انداخت؛ یاد خودٍ خودم. مرا یاد این انداخت که گاه فاصله ها انسان ها را از آنچه بودند
...به یکدیگر نزدیک تر می کند
...دو ماه دیگر درسم تمام می شود و هیچ نمی دانم این رودخانه ی زندگی به کدامین سو مرا خواهد کشانید
...
سکوت شب
فکرهای پراکنده
شعارهای عمل نشده
پروژه های پا در هوا
و
من
...میان این همه ندانستن ها سرگردان و هنوز امیدوار به این که عاشقم

...باهار بی قرارم می کند؛ هوای رفتن دارم